زندگی و آثار برتولت برشت
برتولت برشت نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر و شاعر آلمانی است
برشت بیشتر با نمایشنامههایش شناخته شده است.او از پیشگامان نوگرایی در تئاتر، برجستهترین نمایشنامهنویس تئاتر روایی و ابداع کنندهی سبک فاصلهگذاری در نمایش است.
اویگن برتولد فریدریش برشت، متولد دهم فوریهی سال ۱۸۹۸ در آگسبورگ آلمان است
مادر و مادربزرگ او که دیندار و مذهبی بودند در دوران کودکی تاثیر بهسزایی بر او گذاشتند. برشت آشنایی با کتاب مقدس تاثیری عمیق بر قلم او گذاشت. شانزدهساله بود که جنگ جهانی اول آغاز شد. اقتضای جوانی هیجانی از آغاز جنگ به جان او انداخت اما حقیقت جنگ خیلی زود و با دیدن هم نسلان در خون غلتیده اش برای او عیان شد، کمی بعد مقالهای ضد جنگ نوشت و در آستانهی اخراج از مدرسه قرار گرفت. در سال ۱۹۱۷ پیش از آن که به عنوان سرباز به خدمت ارتش درآید، به توصیهی پدرش دورهی پزشکی دانشگاه مونیخ را آغاز کرد تا با این حربه بتواند از رفتن به جنگ در امان بماند. در همین زمان او درام را نزد آرتور کوتشر آموخت. برشت پس از بازگشت به آگسبورگ در پاییز ۱۹۱۸ به ارتش فراخوانده شد؛ او در قامت یک نیروی درمانگر پا به میدان جنگ گذاشت، جنگی که یک ماه پس از حضور برشت، به پایان رسید. برشت در سال ۱۹۱۷ رابطهای عاطفی را با معشوقهاش پائولا آغاز کرد؛ فرزندش فرانک از این رابطه متولد شد. فرانک در جنگ جهانی دوم در جبههی شرقی در حالیکه برای نازیها میجنگید، کشته شد.
نمایشنامه های برتولت برشت
برشت که کارش را با ایفای نقش در نمایشهای کوچک آغاز کرده بود اولین نمایشنامهاش را با نام «بعل» در بیستسالگی و تحت تاثیر مکتب ادبی اکسپرسیونیسم نوشت. بعل شاعری جوان و بیاهمیت نسبت به هنجارهای کهن اخلاقی و اجتماعی است که در جهت ارضای تمایلات درونی خود هیچ مرزی نمیشناسد
«آوای طبل در شب» نام دومین نمایشنامهی برشت است. او این نمایشنامه را بین سالهای ۱۹۱۹ و ۱۹۲۰ نوشت. این اثر نیز از اکسپرسیونیسم ارنست تولر وگئورگ تایزر تاثیر گرفته است. او بعدها گفت که این نمایشنامه را فقط جهت امرار معاش نوشته است، نمایشنامهای که اگرچه پیش از پیوستن برشت به جنبش مارکسیسم نوشته شد اما به راحتی میتوان رگههای فکری مارکسیستی را در آن مشاهده و احساس کرد. «آوای طبل در شب» در سال ۱۹۲۲ در شهر مونیخ به نمایش درآمد و تبدیل به نقطهی عطفی در زندگی هنری برشت شد
در آن دوران، آشنایی برشت با بزرگان هنر آلمان به پیشرفت او کمک قابل توجهی کرد. آشنایی برشت با آرنولت بروننِ، منجر به همکاری و شراکت با او شد
در همان سال هربرت ایهرینگ منتقد سرشناس، برشت را که در آن زمان فقط بیست و چهار سال داشت نویسندهای خواند که یکشبه رنگ ادبی آلمان را تغییر داد. ایهرینگ که از خواندن نمایشنامهی «آوای طبل در شب» هیجانزده شده بود، در وصف برشت گفت: «او به عصر ما لحن و ملودی و دیدی جدید بخشید». برشت نوشتن سومین نمایشنامهاش «در جنگل شهر» را از سال ۱۹۲۱ آغاز کرد؛ این نمایشنامه نخستین بار در نهم ماه مه سال ۱۹۲۳ در رزیدنتز تئاتر مونیخ روی صحنه رفت. کارگردان این تئاتر اریش انگل و طراح صحنهاش کاسپار نهر بود. برشت از سالهای دورتر با نهر آشنا شده بود؛ این آشنایی تاثیری ویژه در شکلگیری هویت بصری نمایشهای برشت گذاشت. برشت برای سه نمایشنامهی اولش، «بعل»، «آوای طبل در شب» و «در جنگل شهر»، جایزهی معتبر کلایست را دریافت کرد.
نمایشنامهی «آدم آدم است»، اثر مهم دیگری است از برتولت برشت او برای اولین بار در این اثر بود که از سبک ابداعیاش در تئاتر پردهبرداری کرد. خصیصهی مهم این نوع نمایش، فاصلهگذاری بود برتولت برشت نوشتن این نمایشنامه را در سال ۱۹۲۶ به پایان رساند؛ اثری با لحن طنز، که در نقد تفکر سلطهگر و سرمایهداری است.
نمایشنامهی «آدم آدم است» اولین بار در دارمشتات روی صحنه رفت. برشت بعد از به صحنه رفتن این اثر به طور ویژه به مطالعهی مارکسیسم و سوسیالیسم روی آورد. هاوپتمنِ نویسنده او را در این مسیر مطالعاتی یاری کرد. برشت در یکی از یادداشتهای خود از تاثیر مارکس بر فکر خود اینگونه میگوید: «وقتی سرمایهی مارکس را خواندم، نمایشنامههایم را فهمیدم». او در سال ۱۹۲۶ چند داستان کوتاه نیز نوشت
در سال ۱۹۲۶ اپرای «سه پولی» را نوشت با اقتباس از اپرای بالهی «پول گدایان» از جان گی. این اثر در ۳۱ اوت ۱۹۲۸ در برلین اجرا شد. موسیقی این اثر را کورت ژولیان وایل ساخت. در این اپرا نیز افکار سوسیالیستی برشت به خوبی دیده میشود. از اپرای «سهپولی» به عنوان یکی از مهمترین آثار برتولت برشت در پیشبرد هنر نوگرایانه یاد میشود. برشت در همین سال با هلنه وایگل ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دختری به نام باربارا بود. باربارا سالها بعد وارد عرصهی بازیگری شد و حق چاپ آثار پدرش را با خواهر و برادرش به اشتراک گذاشت.
برشت اپرای دوم خود را با عنوان «عظمت و انحطاط شهر ماهاگونی» نگاشت. این اپرا اولین بار در قالب نمایش کمدی موزیکال «ماهاگونی» در جشنوارهی بادن به اجرا در آمد. برشت این نمایش را به اپرایی در سه پرده توسعه داد و در سال ۱۹۳۰ و در تئاتر بزرگ شهر روستوک به نمایش درآورد. آهنگسازی این اثر را نیز کورت وایل انجام داد. برشت تا سال ۱۹۳۳ چند نمایشنامهی دیگر نیز نوشت. نمایشنامهی آموزشی «بادنی»، «ژان مقدس کشتارگاهها» که نقدی بر تئاتر کلاسیک است، نمایشنامهی «آنکه گفت آری و آنکه گفت نه» که در انتقاد از سنتهای غلط گذشتگان به نگارش درآمد، نمایشنامهی «تدبیر» که در آن برشت تکنیک فاصلهگذاری را به نحوی آموزشی به کار برد، نمایشنامهی «مادر» که تحت تاثیر «همنام» ماکسیم گورکی نوشته شد، نمایشنامهی کوتاه «استثنا و قاعده» که با درونمایهای سوسیالیستی و ضد سرمایهداری نگاشته شد و نمایشنامهی «مقدسین و مقدسان»، از جمله آثار منتشرشده و به نمایش درآمدهی برشت پیش از تبعید است.
«زن خوب ایالت سچوان» یکی از مهمترین آثار نمایشی جهان به قلم برتولت برشت است. نمایشنامهای که قصهی آن در مرکز ایالت سچوان، یک شهر چینی نیمهاروپایی میگذرد این اثر نمایشنامهای تمثیلی بهشمار میرود. برشت با استفاده از داستانی افسانهگون یکی از مهمترین دغدغههای اجتماعی خود را در این نمایشنامه بیان میکند.
«دکان نانوایی» نیز نمایشنامه ای است انتقادی به فاصلهی طبقاتی در جوامع و درد و رنج طبقهی فرودست.
برشت در سال ۱۹۳۳ به دلیل مخالفت با افکار حزب نازی مجبور به ترک وطن شد. او ابتدا به فرانسه رفت و پس از آن راهی دانمارک شد. سوئد، فنلاند و آمریکا مقصدهای بعدی برتولت برشت برای مهاجرت بودند. «کلهگردها و کلهتیزها» (۱۹۳۶) ، «ترس و نکبت رایش سوم» (۱۹۳۸)، «تفنگهای بانو کارار» (۱۹۳۷)، «ننه دلاور و فرزندانش» (۱۹۳۹)، «بازجویی لوکولوس» (۱۹۴۰)، «زندگی گالیله» (۱۹۳۸)، «انسان خوب سهچوان» (۱۹۴۱)، «ارباب پونتیلا و نوکرش ماتی» (۱۹۴۰)، «صعود محتاطانه آرتورو اوی» (۱۹۴۲)، «داستان سیمون ماشار» (۱۹۴۲)، «شوایک در جنگ جهانی دوم» (۱۹۴۳)، «دایره گچی قفقازی» (۱۹۴۴) و «روزهای کمون» (۱۹۴۸) مهمترین نمایشنامههایی هستند که برتولت برشت در غربت و دورهی تبعید نوشت. در این میان «زندگی گالیله» با استقبالی کمنظیر مواجه شد و «ننه دلاور و فرزندانش» نیز جایزهی جشنوارهی ملی پاریس را به خود اختصاص داد.
او در آمریکا نیز به دلیل عقاید مارکسیستی تحت فشار قرار گرفت. در سال ۱۹۴۷ به اروپا بازگشت و یک سال در سوییس زندگی کرد. در این دوره اقتباسی از نمایشنامهی آنتیگونه اثر سوفکل را به صحنه برد. او در سال ۱۹۴۹ به آلمان شرقی رفت و گروه تئاتر خود را تشکیل داد. جایزه صلح استالین را در سال ۱۹۵۴ دریافت کرد.
او شعر معروف مرثیههای باکوف را در اواخر عمرش سرود
و در روز چهاردهم اوت سال ۱۹۵۶ بر اثر عارضهی قلبی درگذشت.
برشت میگوید: «متن باید طنزآلود باشد… وظیفهٔ طنز طرح و توصیف اخلاقیات است. متن نباید احساسی یا اخلاقی باشد بلکه باید اخلاقیات و احساسات را نشان دهد.»