شعری از رنه شار برای آرتور رمبو
“آرتـور رمـبــو”
چه نیک بود
کوچیدنت
آرتور رمبو !
سال های هجدهگانه ات
تمردی بر دوستی
بر پلیدی
بر حماقت شاعران پاریسی
همچنان که بر وزوز زنبورهای عقیم
در خانواده ی نیمه دیوانه ات در آردن .
چه کار نیکی کرده ای
که همه را به باد دادی
همه را به روی گیوتین بکرشان پرت کردی
چه کار خوبی کردی
که خیابان تنبل ها و کافه های گیتارهای وراج را ترک کردی
رو به سوی جهنم چارپایان
و تجارت فریب کاران
و « صبح به خیر» های ساده دلان
این خیز عبث جسم و جان
این شلیک توپ
ـ این که هدف خود را می ترکاند ـ
آری
این است حیات یک مرد
هنگام خروج از کودکی
نمیتوان بی آنکه مشخص کرد
کار همسایه را ساخت
اگر آتشفشان ها چندان خاموش نمی مانند
اما دهانه های شان
خلأ بزرگ جهان را در می نوردند
و فضایلی را برای جهان به ارمغان می آورند
که درون زخم آواز سر می دهند
چه کار نیکی کردی آرتور رمبو
که کوچیدی
ما انسان هایی هستیم ـ چون تو ـ
که بی دلیل و برهان
به سعادت ممکن
اعتقاد داریم